اولین بخیه آقای دکتر!!
نوشته : دکتر رحمت سخنی از مرکز آموزشی درمانی امام خمینی (ره) اورمیه
ویراستار: سیمین گله بان از اورمیه
یادم هست که در دوره اکسترنی(استیجر)،یکی از انترنها در بخش اورژانس اورتوپدی به من گفت که یک بخیه دست داریم،لطف کن و بخیه بیمار را بزن.این را گفت و رفت سروقت بیماران دیگر.ماندم که چکار کنم ، تا آن روز حتی یک بخیه هم نزده بودم . به اتاق عمل سرپایی که رسیدم به خود نهیب می زدم،پسر قرار است که فردا دکتر شوی پس قوی باش.برو جلو مشکلی پیش نمی آید.اتاق پر بود از بیمارانی که هر کدام جراحتی دربدن داشته و بالای سر هر بیماریک پرستار یا انترنی بخیه می زد.یک آقای عینکی حدود 35 ساله هم روی تخت معاینه نشسته و منتظر بخیه انگشت دستش بود.بعد از سلام دستکش را برداشتم که دستم کنم،از بخت بد چون شماره آن کوچک بود پاره شد.دستکش دیگری برداشتم و از هولم لنگ دستکش را عوضی پوشیدم و بالاخره با هزار زحمت آنها را پوشیدم .نخ بخیه را خواستم به دستم بگیرم از دستم به زمین افتادمجبور شدم به پرستار بگویم یک نخ دیگر بیاورد. بعدا شماره نخ بخیه را دقت نکردم و دو صفر برداشتم که این بار کمک بهیار به دادم رسید و گفت:آقای دکتر این شماره نخ بخیه بزرگه و بهتره چهار صفر یا سه صفر نایلون استفاده کنی.همه چیز مهیا شد تا بخیه بزنم، تا خواستم سوزن را واردانگشت زخمی بیمار کنم،بیمار محترمانه گفت: نمی خواهید بی حس اش کنید؟حال مهم نیست که محل بخیه را استریل نکردید!! ولی اگر کمی بی حسی بزنید خوب می شود.عرق تمام پیشانیم را پوشانده بود . ناخواسته ابتدا انگشتان سپس دستهایم شروع به لرزیدن کردند. که ناگهان بیمار مجددا زبان به سخن گشود و گفت آقای دکتر نترسید، مثل اینکه اولین بار است که بخیه می زنید،اگر کمی بر خودتان مسلط باشید آنچه را که به صورت تئوری خوانده اید، می توانید عملاً به اجرا درآورید. یک ذره قوت قلب گرفتم .بیمار ادامه داد که لیسانس علوم اقتصاد دارد و کارمند یکی از ادارات می باشد . او همچنان آرام آرام صحبت می کرد و من بخیه می زدم تا بالاخره بعد از حداقل یک ساعت بخیه زدن را تمام کردم موقع خروج از اتاق عمل مثل لبو قرمز شده بودم ولی از شانس بیمارم فردی صبور و تحصیل کرده بود که باعث شد خیلی هول نکنم!!